جمعهپور-شوشتری| چوبهای سقف مغازه دنجش که در قدیمیترین کوچههای مشهد است، قدمتی شصتساله دارد. عطر آن سالهاست که در این فضا مهر کهنگی و اصالت را بر در و دیوار مینشاند و ابوالحسن تقدیسی از داشتن همین مغازه قدیمی خوشحال است که با او از جوانی تا این سالهای پیری همراه بوده است.
حاجابوالحسن را در هفتادوششسالگی هر روز میتوان در همین مغازه پیدا کرد؛ درست پشت چرخخیاطی قدیمی که برگه چسباندهشده روی آن خبر میدهد حاجی دیگر حوصله دوخت کتوشلوار ندارد، اما دوختودوزش برای پیراهن، شلوار و تعمیرات برقرار است.
حاجابوالحسن مثل مردهای قدیم کار را از کودکی شروع کرده است؛ از خیاطی کوچکی در شهر اسفراین. او مانند خیلیهای دیگر در زمان حجاببرداری، از زادگاهش به شهری دیگر کوچ کرده بود: پدرم روحانی بود و در بالاخیابان منزل داشتیم.
از مشهد راهی اسفراین شد و من همانجا کلاس اول را خواندم. همزمان با آغاز کلاس دوم، بهدلیل نداشتن کتاب، دیر پایم به مدرسه باز شد. بهدلیل همین تأخیر، معلم رفتار بدی کرد و من هم از فردای آن روز دیگر پایم را به مدرسه نگذاشتم.
او از همان روزها در گوش پدرش میخواند که دوست دارد کاسب شود. به همین دلیل بهعنوان شاگرد، کارش از هشتسالگی در مغازه خیاطی همسر خواهرش شروع میشود. با گریزی به کودکیاش میگوید: در قدیم بچهها زود مرد میشدند و کار را شروع میکردند و ادامه میدادند.
من هم تا چهاردهپانزدهسالگی در اسفراین خیاطی کردم و بعد راهی مشهد شدم. چندباری مغازه خیاطی را عوض کردم تا اینکه در سال ۱۳۴۳ این مغازه را در طبرسی ۱۸ خریدم و تا امروز ماندگار شدم.
او طاقچههای مغازه را نشان میدهد که روزگاری پر از پارچه بود و دیوار مقابل آن را نشانه میگیرد که محل نشستن شاگردهایش پشت چرخ بود: دوازده شاگرد قدونیمقد داشتم، چون کار خیاطی در قدیم در مشهد سکه بود. آن زمان مردم پوشیدن لباس بازاری را بد میدانستند و لباسهای موردنیازشان را به خیاط سفارش میدادند.
همه نوع لباسی برای مردم میدوختیم. مثلا در دهه ۱۳۴۰ مردم بیشتر کتوشلوار سفارش میدادند و من هم یکی از پرکارترین دوزندههای این لباس در مشهد بودم. آن زمان اجرت دوخت هر کتوشلوار ۲۵ تومان بود.
حاجابوالحسن میگوید از چهار ماه به عید، دیگر سر خیاطها خیلی شلوغ میشد و بیشتر آنها مثل خودش هیچ کار جدید دوخت ودوز قبول نمیکردند و ادامه میدهد: بهمرور که از خارج مثل کشورهای سوئد و ترکیه لباس وارد شد و از طرف دیگر پای تولیدیهای بزرگ پوشاک در بازار پوشاک محکم شد، بازار خیاطها هم روزبهرو ز کسادتر شد. در همین محدوده ۲۰ تا ۲۵ خیاط بودند که الان دوسه نفر از آنها ماندهاند.
حاجی تقدیسی دوخت کتوشلوار را زمانبرترین دوخت بین پوشاک میخواند که تا سه روز وقت خیاط را پر میکند. به همین دلیل، او این روزها از نظر اقتصادی بهصرفه نمیبیند که سه روز وقتش را روی دوخت کتوشلوار بگذارد. طبق گفتههایش، تعمیرات این روزها بیشتر شده است و حتی زائران هم تعمیرات لباس دارند.
او پول دوخت چادر عروس را پربرکت میخواند و میگوید: اینجا کاملا مردانه است و فقط چادر عروس برای خانمها میدوزم. بیشتر افرادی هم که دوخت چادر عروس سفارش میدهند، زائر هستند که برای عقد بالای سر حضرت آمدهاند یا پارچه را از مشهد تبرکی خریدهاند تا با خودشان ببرند.
آنطور که او تعریف میکند، خیلی از همین زائران وقتی دوباره راهی زیارت میشوند، به او هم سر میزنند: یکروز آقایی وارد مغازه شد و گفت حاجآقا من را میشناسید؟ نشناختمش و گفتم خودت را یادم نیست، اما لباس تنت هنر دست من است. جالب اینکه طبق تعریفهای این زائر، من بیست سال قبل برایش کتوشلوار دامادی دوخته بودم و او هنوز آن را سالم داشته و در سفر به مشهد دوباره تنش کرده بود و بهیاد من هم به مغازه سر زده بود.
او در همه این سالها قناعت و آرامش را بیشتر از خستگی در کار، به دوش کشیده است. همین است که با بیش از هفتاد سال هنوز دست از کار نکشیده است و میگوید: جوانها نباید دنبال کار و منصب آمادهای باشند. هرکاری که با پشتکار دنبالش باشد، به نتیجه میرسد. خداراشکر که ثمره نان حلال و زحمتکشیام، فرزندان سالم و صالح شد.